جدول جو
جدول جو

معنی پس افکندن - جستجوی لغت در جدول جو

پس افکندن
ذخیره کردن اندوختن، بعقب انداختن (کاررا) تاخیر، میراث گذاشتن
تصویری از پس افکندن
تصویر پس افکندن
فرهنگ لغت هوشیار
پس افکندن
پس انداختن، به وجود آوردن بچه، به دنیا آوردن، عقب انداختن، پس انداز کردن
تصویری از پس افکندن
تصویر پس افکندن
فرهنگ فارسی عمید
پس افکندن
((~. اَ کَ دَ))
پس انداز کردن، ذخیره کردن
تصویری از پس افکندن
تصویر پس افکندن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پر افکندن
تصویر پر افکندن
بال و پر ریختن مرغان پر ریختن، مانده شدن عاجز شدن مقهور شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پس افکنده
تصویر پس افکنده
پس افت -2. 1 پیخال پرندگان و سرگین دواب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پی افکندن
تصویر پی افکندن
بنیاد نهادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پس افکنده
تصویر پس افکنده
پس افتاده، اندوخته، ذخیره، پس انداز، برای مثال هم به علم خودش بده پندی / که نداری جز این پس افکندی (اوحدی - ۵۴۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پر افکندن
تصویر پر افکندن
کنایه از اظهار خوف، عجز و زبونی کردن، پر ریختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پی افکندن
تصویر پی افکندن
((پِ. اَ کَ دَ))
بنیاد نهادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پی افکندن
تصویر پی افکندن
بنیاد نهادن، شالودۀ عمارتی را ریختن، بنیاد ساختمان گذاشتن، بنا کردن، تاسیس کردن، برای مثال پی افکندم از نظم کاخی بلند / که از باد و باران نیابد گزند (فردوسی۲ - ۱۲۸۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پس فکندن
تصویر پس فکندن
پس افکندن
فرهنگ لغت هوشیار
ذخیره اندوخته پس افکندن پس انداز پس او گند، آنچه از اقساط بدهی و قرضی در موعد خود پرداخت نشده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسپ افکندن
تصویر اسپ افکندن
اسب بمیدان تاختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسب افکندن
تصویر اسب افکندن
اسب بمیدان تاختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بن افکندن
تصویر بن افکندن
پی افکندن، پی ریختن
فرهنگ لغت هوشیار
انداختن سپر بر زمین، هزیمت کردن گریختن، عاجز شدن، تسلیم شدن، یا سپر افکندن بر آب. زبون شدن فروتنی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب افکندن
تصویر آب افکندن
ادرار کردن پیشاب ریختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تن افکندن
تصویر تن افکندن
حمله ور شدن، هجوم بردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پس افتادن
تصویر پس افتادن
تاخیر، عقب افتادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوست افکندن
تصویر پوست افکندن
پوست انداختن سلخ
فرهنگ لغت هوشیار
پیش انداختن، پایین انداختن فرود آوردن (سر و جز آن) : خجل گشتتان دل زکردار خویش فکندید یکسر سر از شرم پیش. (فردوسی)
فرهنگ لغت هوشیار
بر زمین افکندن پیل بر زمین زدن فیل، عاجز کردن: از در خاقان کجا پیل افکند محمود را بده بردن پیل بالا بر نتابد پیش ازین. (خاقانی)، ترک غرور کردن: پیل بفکن که سیل ره کندست بیلکیهای چرخ بین چندست. (نظامی)، (شطرنج) طرح دادن پیل مات کردن: بنطع کینه بر چون پی فشردی در افکن پیل و شهرخ زن که بردی. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پس افتادن
تصویر پس افتادن
غش کردن، عقب افتادن، پس ماندن، به پشت افتادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قپق افکندن
تصویر قپق افکندن
زدن حلقه قباق، هدف زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کف افکندن
تصویر کف افکندن
کف دهان را بیرون انداختن: (معجر سر چو زان برهنه کنی خشم گیرد کف افکند ز دهان)، (طاهر بن فضل)، خشمگین شدن غضب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
انداختن گل، سرخ شدن گونه ها همچون گل گل انداختن: سرخی رخساره آن ماهروی بر دورخ من دو گل افکند زرد. (فرخی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پس افتادن
تصویر پس افتادن
((~. اُ دَ))
عقب افتادن، عقب ماندن، افتادن به پشت و مردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیش افکندن
تصویر پیش افکندن
((اَ کَ دَ))
پیش انداختن، پایین انداختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیل افکندن
تصویر پیل افکندن
((اَ کَ دَ))
کنایه از عاجز کردن، ترک غرور کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سپر افکندن
تصویر سپر افکندن
((~. اَ کَ دَ))
تسلیم شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیش افکندن
تصویر پیش افکندن
جلو انداختن و راندن، جلو بردن، تقدیم کردن، بستن در اتاق به حالتی که با اندکی فشار باز شود، پیش کردن
فرهنگ فارسی عمید
ذخیره اندوخته پس افکندن پس انداز پس او گند، آنچه از اقساط بدهی و قرضی در موعد خود پرداخت نشده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پی فکندن
تصویر پی فکندن
بنیان گذاردن، بنا نهادن، از بن بر کندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرافکندن
تصویر پرافکندن
((~. اَ کَ دَ))
کنایه از اظهار ناتوانی کردن
فرهنگ فارسی معین
ذخیره اندوخته پس افکندن پس انداز پس او گند، آنچه از اقساط بدهی و قرضی در موعد خود پرداخت نشده باشد
فرهنگ لغت هوشیار